امامت، به معناي پيشوايي، پيشروي و رهبري است. امام نيز به معناي پيشوا، پيشرو، مقتدا،[1] قيّم، مصلح، الگو، راه اصلي و راهنما است. كسي يا چيزي كه از آن پيروي شود، انسان باشد يا كتاب يا چيزي ديگر، به حق باشد يا بر باطل، امام است.[2]
ريشه اين واژه «امم» و به معناي قصد يا قصد با توجه خاص است. اين معنا در همه مشتقات آن محفوظ است. امام نيز كسي است كه همواره مقصود و هدف حركت و تلاش ديگران قرار گيرد؛ گرچه با اختلاف موارد و قصدكنندگان و جهات و اعتبارات، گوناگون ميشود؛ مانند امام جمعه و جماعت، امام هدايت و امام ضلالت.
برخي كاملترين تعريف را رياست بالاصاله عمومي در امر دين و دنيا در دار تكليف ميدانند كه عموم مردم را به حفظ مصالح دين و دنيايشان ترغيب و از آنچه به حال آنان زيانبار است منع كنند.
متكلمان اسلامي ـ شيعه و اهل سنت ـ امام و به دنبال آن، خليفه را دربارة كسي به كار ميبرند كه از ناحية پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم نيابت و رياست يافته است؛ تا امور ديني و دنيوي مردم را بر عهده گيرد و دين و دنياي آنان را سامان داده، آباد سازد؛ از اين رو بر مردم است تا از دستورات وي پيروي كنند. [3]
شيعه، بر اين باور است كه پيامبران چون از جهت عمر و امكانات محدودند، براي محقق ساختن اهداف خود به امر الهي، جانشين خود را به مردم معرفي و مردم را به اطاعت از آنـان سفـارش ميكنند. بر اين اساس اگر پيامبر خليفه و امام معرفي نكند، رسالتش را به انجام نرسانده است.[4]
ديگر آن كه، وجود امام در هر عصر و زمان و در هر جامعهاي براي هدايت انسانها به سوي كمال و برقراري نظم در جامعه ضرورت دارد.
خداوند در اين باره فرمود: (انَّما انتَ مُنذِرٌ ولِكُلّ قَومٍ هاد)؛[5] همانا تو انذاردهندهاي و براي هر قومي هدايتگري است.
روايات تفسيري اين آيه نيز اين حقيقت را تأييد ميكند كه امامي زنده تا روز قيامت ميان انسانها حضور دارد. همچنين براساس رواياتي دربارة سورة قدر، در شب قدر هر سال تا روز قيامت، فرشتگان بر امام آن زمان نازل ميشوند و اين سوره دليل روشني بر وجود امام در همه زمانها است.
افزون بر آيات، از روايات فراواني نيــز استفــاده ميشود كه زمين، هيچگاه از حجـت الـهي تهي نخواهد بود و هرگاه از حجت الهي تهي باشد، اهلش را فرو خواهد بُرد؛ بهگونهاي كه حتي اگر دو نفر بر روي زمين زندگي كنند، يكي از آنان حجت و امام خواهد بود.
همچنين پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام بر اين عقيدهاند كه نامهاي آن پيشوايان در كلام آخرين سفير الهي به روشني انعكاس يافته است و آخرين آن پيشوايان نور همانا منجي موعود است كه جهان را سرشار از عدالت خواهد كرد آن گونه كه آكنده از ستم و بيداد شده باشد. نه فقط پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام كه برخي از دانشوران اهل سنّت، در رواياتي چند به اين حقيقت بزرگ اشاره كردهاند.[6]
از اين رو سالها پيش از آن كه نهم ربيعالاول سال260ق فرا رسد، و آخرين امام از اين سلسله مبارك پا به عرصه امامت بگذارد، پيشوايان معصوم عليهم السلام و بهويژه واپسين فرستادة خداوند سبحانه و تعالي، پيامبر خاتم صلي الله عليه و آله و سلم امامت آخرين حجّت الهي، حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف را نويد داده بودند. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
پيشوايان پس از من، دوازده نفرند؛ نخستين ايشان، علي بن ابي طالب، و آخرين آنها قائم است. آنها جانشينان و اوصيا و اولياي من و حجتهاي خداوند سبحانه و تعالي پس از من، بر امت من هستند. اقراركنندة به آنها مؤمن، و انكاركنندة ايشان، كافر است.[7]
پيشوايان معصوم عليهم السلام نيز به پيروي از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم همواره به سلسلة امامان دوازدهگانه اشاره كردهاند؛ به روشني از دوازدهمين ايشان ياد نموده، شيعيان را از افتادن در دام انحراف و مدعيان، برحذر داشتهاند. [8]
با شهادت يازدهمين پيشواي شيعيان در هشتم ربيع الاول سال260ق،[9] در حالي كه بيش از پنج بهار[10] از عمر آخرين ذخيرة الهــي سپــري نشده بود، فصــل بهرهمندي مستقيم انسانها از امام ظاهر به پايان رسيد و در پي آن، دوراني بسيار مهّم در زندگي پيروان اهل بيت عليهم السلام پيش آمد. اين دوران، همزمان با دو رخداد مهم آغاز شد: رسيدن آخرين حجّت الهي به مقام امامت و ديگر؛ قرار گرفتن آن حضرت در پردة پنهانزيستي.
يكي از دانشوران معاصر در تبيين امامت در سنين كم، چنين ميگويد:
… امامي كه در كودكي به پيشــوايي روحي و فكــري مردم رسيــده، و مسلمــانــان ـ حتي در كشــاكش آن همه موج ويرانگر ـ باز خويشتنِ خويش را به پيروي و دوستي او گماشتند، به طور مسلّم بايد از دانش و آگاهي و گستردگي ديد و دانا بودن به فقه و تفسير و عقــايد، بهرهاي آشكــار و چشمگير داشته باشد؛ چــون در غيــر اين صورت، نميتــوانست مــردم را به پيروي از خويش وادارد… .
به فرض مُحال كه مردم نتوانستند حقيقت و واقــعيت امــر را دريابند، دستگاه خلافت و نيروي حاكم كه آن همه دشمني علني با امام داشته، چرا بر نخاسته و پرده از رخسار حقيقت نيانداخته است؟
اگر امام خردسال، از دانش و سطح تفكر عالي برخوردار نبود، خلفاي معاصر، خيلي خوب ميتوانستند جنجال به پا كنند؛ امّا سكوت آنها و سكوت تاريخ، گواه است كه امامت در سنين كــم، پديدهاي حقيقي بـوده است، نه ساختگي.[11]
البته پيش از آن كــــه در مسير هدايت جــامعه، نوبت بــه پيشوايي جانشينان آخرين فرستادة الهي برسد، خداوند سبحانه و تعالي، پيامبراني را در كودكي به مقام نبوّت مفتخر ساخته بود. حضرت عيسي بن مريم عليها السلام[12] و حضرت يحيي عليه السلام[13]
روايـتهــا و شواهد تاريخي فراوان، گوياي آن است كه پيش از حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف در ميـان امامــان دوازدهگــانه، نخستين پيشوايي كه در سن كودكي به امامت رسيد، جواد الائمه عليه السلام بود. او كه نهمين پيشـواي شيعيــان و يگــانه فــرزند حضرت رضــا عليه السلام، بود در روز دهم رجب ســال 195ق در مدينه چشم بــه جهــان گـشوده، در هفت سالــگي بـه مقــام امامت رسيد.[14] از آنجا كـه اين مسأله در دوران امامت بيسابقه بود، در ابتدا برخي بدان اعتراض كردند؛ ولي رفته رفته با هدايتهاي امام رضا عليه السلام و كرامتهايي از خود آن حضرت، دل شيعيان آرام گرفت.
معمّر بن خلاّد گويد: از امام رضا عليه السلام شنيدم مطلبي دربارة امر امامت بيان كرد و سپس فرمود:
«ما خانداني هستيم كه خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث ميبرند.» [15]
اين روايت، به روشني بيانگر آن است كه مقام امامت، به كمي و يا زيادي سن ربطي ندارد.
ابوبصير گويد: خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم، در حالي كه كودك نابالغي عصاكش من بود. حضرت به من فرمود:
چگونه خواهيد بود زماني كه حجت بر شما هم سال اين كودك باشد؟»[16] يا فرمود: «همسال اين كودك بر شما ولايت داشته باشد.[17]
صفوان بن يحيي گويد: به امام رضا عليه السلام گفتم: پيش از آنكه خدا ابوجعفر را به شما ببخشد، دربارة جانشينتان از شما ميپرسيديم و شما ميفرموديد: «خدا به من پسري عنايت ميكند.» اكنون او را به شما عنايت كرد و چشم ما را روشن نمود. اگر خداي ناخواسته براي شما پيش آمدي پديد آيد به كه بگرويم؟» حضرت با دست به ابوجعفر كه برابرش ايستاده بود، اشاره فرمود. عرض كردم: «قربانت شوم! اين پسر، سه ساله است.» فرمود:
چه مانعي دارد؟ عيسي سه ساله (كمتر) بود كه به حجّت قيام كرد.[18]
اگر چه برخي برابر اين ارادة از خود واكنشهاي نامناسبي نشان دادند، اما كم نبودند انسانهاي وارستهاي كه برابر اين خواست الهي، در كمال تواضع سر فروتني و پذيــرش فــرود آورده، بــا خشنودي كامل آن را پذيرفتند. از جملة ايشان، علي بن جعفر بن محمد، عموي امام رضا عليه السلام"بود كه در كهولت سن، برابر امام جواد عليه السلام در نهايت فروتني بر پيروي از ايشان تأكيد ميكرد.[19]
از اينجا بود كه پيروان راستين اهل بيت عليهم السلام با اين باور كه مقام امــامت امــري فــراتر از محاسبات ظــاهــري است در امــامت امــام هادي عليه السلام، با اطمينان بيشتري آن را پذيرفتند. چرا كه ايشان نيز در سنّ هشتسالگي به امامت رسيد.[20]
از آنجا كه شرايط امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف متفاوت بود، ترديدهايي در ذهن شيعه پديد آورده، كار امام حسن عسكري عليه السلام را مشكل ساخت. آن حضرت، نه فقط در سن كمتر از ديگر امامان به امامت رسيد، بلكه ولادتش نيز به خاطر مصالحي پنهاني بود و تا زمان امامت، جز اندكي، جمال دلآراي او را نديده بودند. البته حافظة شيعه، آموزههاي پيشوايان معصوم عليهم السلام پيشين را كه با اقداماتي مناسب، براي اين امر زمينه ســازي كــرده بودند[21]، هرگـز فراموش نكرده بود.
شايان ذكر است كه افزون بر پيامبران و پيشوايان معصوم عليهم السلام كه بــه تأييــد الهـي داراي ويژگيهاي خــاصي هستند، بيــن انسانهــاي معمولي نيز كســاني يـافت ميشوند كه داراي نبوغ خاصي هستند كه آنهـا را از ديگران متمــايز ميكند. يكي از پژوهشگران معاصر، پس از بيان آيات و روايات، كودكان نابغهاي را مؤيد رخداد فوق ياد كرده، افرادي چون ابــو علي سينا، فــاضل هندي، توماس يونگ، را فقط نمونهاي از اينگونه انسانها دانسته است.[22]
برآيند سخن آن كه: امامت مانند نبوّت، موهبتي الهي است كه خداي متعال به بندگان برگزيده و شايستة خود بخشيده است و در اين بخشش سن و سال، دخالتي ندارد؛ از اين رو امر پيشوايي در كودكي، نه فقط امري بعيد نيست كه در طول تاريخ ميان پيامبران الهي عليهم السلام سابقهاي ديرينه دارد. و كساني كه براي خردهگيري بر پيروان مكتب اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اين مطلب را دستاويز خود قــرار دادهاند، در بيـان پيامبريِ برخي پيامبران و نبوغ برخي بزرگان دين و دانش هيچ ترديدي به خود راه ندادهاند.
--------------------------
[1]. جوهري، صحاح اللغة، ج5، ص1864؛ ابن فارس، مقاييس اللغة، ج1، ص 23؛ فراهيدي، العين، ج1، ص106.
[2]. راغب اصفهاني، المفردات، ص24.
[3]. جمعي از نويسندگان، دائرة المعارف قرآن كريم، ج4، ص225.
[4]. مائده (5): 67.
[5]. رعد (13): 7.
[6]. ر.ك: لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، الفصل الاوّل فيما يدّل علي انّ الائمة اثنا عشر…
[7]. «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ فَهُمْ خُلَفَائِي وَ أَوْصِيَائِي وَ أَوْلِيَائِي وَحُجَجُ اللَّهِ عَلَي أُمَّتِي بَعْدِي الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ»، شيخ صدوق، منلايحضره الفقيه، ج4، ص179.
[8]. «أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّي يَرِدُوا عَلَي رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه و آله حَوْضَهُ»، شيخ صدوق، كمال الدين و تمامالنعمة، ج1، ص240.
[9]. محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص503.
[10]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص339.
[11]. سيّد محمد باقر صدر، جستوجو و گفتوگو پيرامون امام مهدي عليه السلام، ص47ـ48.
[12]. مريم (19): 30.
[13]. مريم (19): 12.
[14]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص273.
[15]. «مَا حَاجَتُكُمْ إِلَي ذَلِكَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِي وَ صَيَّرْتُهُ مَكَانِي وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ يَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَكَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّة»، محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، ص320، ح2.
[16]. به نظر ميرسد مقصود آن حضرت، امام جواد عليه السلام بوده است. اگر چه ميتواند اشاره به امامت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز باشد.
[17]. «كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا احْتَجَّ عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ؟، أَوْ قَالَ: سَيَلِي عَلَيْكُمْ بِمِثْلِ سِنِّهِ»، محمد بن يعقوب كليني، الكافي، ج1، (حالات الأئمة عليهم السلام في السن، ح4).
[18]. «وَ مَا يَضُرُّهُ مِنْ ذَلِكَ فَقَدْ قَامَ عِيسَي عليه السلام بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِينَ»، همان، ج1، (باب الاشارة والنّص علي ابي جعفرالثاني).
[19]. همان، ج2، ص322، ح12.
[20]. ر.ك: شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص297.
[21]. ابن ابي زينب نعماني، الغيبة، ص322، ح1.
[22]. ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص123و 124.
پدید آورنده : خدامراد سليميان
نظرات شما عزیزان: